English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 54 (8744 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
some d. U یک روزی
some time or other U یک روزی
some day U یک روزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
boarding U مهمانخانه شبانه روزی پانسیون
hostel U شبانه روزی
hostels U شبانه روزی
youth hostel U شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
youth hostels U شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
hand to mouth U محتاج گنجشک روزی
hand-to-mouth U محتاج گنجشک روزی
boarder U شاگرد شبانه روزی
boarders U شاگرد شبانه روزی
boarding school U اموزشگاه شبانه روزی
boarding schools U اموزشگاه شبانه روزی
quotidian U شبانه روزی
public school U دبیرستان شبانه روزی مدرسه عمومی
circadian U شبانه روزی
circadian rythm U ریتم شبانه روزی
daily bread U روزی
de die in diem U از روزی به روز دیگر
dies non U روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
drizzly day U روزی که باران سیرمی بارد
duily bread U روزی
hosteler U مقیم شبانه روزی
hostelry U شبانه روزی
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
it a day U روزی یک فنجان چای خوری
it occurs twice a day U روزی دوبار رخ میدهد روزی دوبار اتفاق میافتد
juniorate U مدرسه شبانه روزی متوسطه محصلین دو ساله مقدماتی یسوعیون
once upon a time U روزی
one spoonful a day U روزی یک قاشق
parlour boarder U شاگرد شبانه روزی که نزدخانواده رئیس شبانه روزی زندگی میکند
per day U روزی
per diem U روزی
perdiem U بقرار روزی
rushee U دانشجوی داوطلب شرکت درشبانه روزی پسرانه ودخترانه
semidiurnal U جذر و مد نیم روزی
semidiurnal U کشندنیم روزی
since the outbreak of the war U از روزی که جنگ در گرفت
someday U روزی
this day six months U شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
to live en pension U شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
two table spoonful a day U روزی دو قاشق سوپخوری
what day of the week is it? U امروز چند شنبه است امروزچه روزی است
flag day U هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
round-the-clock شبانه روزی
some day U روزی
If things changer one day then … U اگر روزی ورق برگردد آنوقت ...
red letter day <idiom> U روزی که به علت واقعهای روز تاریخی است
I will be staying a few days U من میخواهم چند روزی بمانم.
a few days U چند روزی
One day I want to have a horse of my very own. U روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! U من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
on a given day U در روزی معین
Partial phrase not found.
Recent search history Forum search
1For optimal results drink a minimum of 1 gallon of water daily
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com